ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

سارا بهونه قشنگ من واسه زندگی

خداحافظی با دنیای دو نفره

سلام دختر عزیزم سارای مامانی..... آخربن شبایی هست که تو دختر ناز توی دل مامان هستی و قراره به زودی زود یه دنیا بیایی. با همه وجود منتظرم بعد از ماهها انتظار دخترکم را ببینم. خیلی دوستت دارم. تا چند شب دیگه من و بابایی از دنیای زیبای دو نفره مان خداحافظی می کنیم و  دنیای زیباتر سه نفره مان شروع می شود گلم. ...
2 13

تولد یاسمین دایی

سلام سلام... خوبین همگی؟ خیلی وقته به وبلاگ دخملی سر نزدم ببخشیدددد. حالا هم اومدم بگم پنجشنبه ای تولد یاسمین بود ( یاسی عمه) قربونش برم. خیلی خوش گشت. ایشالا سال بعد سارا هم میاد و نانای میکنه. قربونش برم. اینم عکس کیک یاسی جون ...
8 13

[عنوان ندارد]

سلام بر دوستان عزیزم اول یه چیز بگم راست میگن بچه تو خونه حکم پادشاه را داره........ والا ما که حکم خونمون حکم سارا خانمه.   الان هم که بنده اینجام بخاطر اینه که ایشون خواب هستند. کشته منو با این خوابیدنش...   فداش شم. خداییش بچه داری سخته و من نمیدونستم... هی شیر میخوره ... هی دستشویی.... باز بادگلو... سکسکه ... شیر... دستشویی.... خواب... شیر.... سکسه......  راست میگم بخدا ما که دچار کمبود خواب شدیم شدید.    بابا سعید هم که هیچی از پدری کم نداره ه ه طفلک ۴ کیلو کم کرده  . خلاصه هرکی خیلی تو خونه بیکاره یه نی نی بیاره حسابی سرگرم میشه. راستی قراره خاطرات این دو - سه هفته رو اماده کنم و شما ها با خوندنش لذت ببرین. پس م...
9 13

خاطرات به دنیا اومدن دخمل گلم

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است سلام به دوستای عزیزم قول داده بودم خاطرات این دو هفته رو بنویسم . خلاصه الان وقت شد که دفتر خاطرات سارا رو بزارم جلو ی خودم و شروع کنم به تایپ ... داستان از این قرار بود که نیمه شب 25 اردیبهشت دل درد و کمر دردهام شروع شد. این شبهای آخری، ما خونه مامان شایسته بودیم و هر لحظه منتظر شروع علامتهای زایمان بودیم. نزدیک اذان صبح بود که دردهام یه کم منظم تر شده بود. خلاصه ساعت 6 رفتم بیمارستان. بعد از معاینه شدن ماما گفت 4 سانت دهانه رحم باز شده!!! خلاصه بابا سعید برگ بستری شدن رو امضا کرد و من رفتم با یه دنیا خوش خیالیاز درد زایمان و چهار درد و ......... لباسامو عوض کردم و رفتیم تو اتاق زای...
11 13